کنفرانس ورشو: یک تیر ناتوان و سه نشان

20 ژانویه 2019

۳۰ دی‌ ۱۳۹۷

کنفرانس ورشو اقدامی است با سه هدف متفاوت: در مرکز آن جمهوری اسلامی نشانه رفته است، سپس سمتگیری است برای «حل مسئلۀ فلسطین» و سرانجام در راستای سیاست ترامپ برای ایجاد شکاف بیشتر در اتحادیۀ اروپا. تعقیب این سه نشان مبهم توسط دولت ترامپ – یعنی دولتی بدون برخورداری از اجماعی بین المللی و بدون انسجام درونی – موجبی است که این تیر به هیچ یک از اهداف اش اصابت مهلکی نداشته باشد.

علی پورنقوی

روز جمعه 11 ژانویه، مایک پمپئو وزیر امور خارجۀ آمریکا، در جریان سفر خاورمیانه ای خود از طرح «کنفرانسی جهانی» خبر داد، که قرار است در روزهای 13 و 14 فوریه در ورشو برگزار شود. او همچنین اعلام کرد که «کنفرانس بر صلح، ثبات، آزادی و امنیت خاورمیانه متمرکز خواهد شد و اطمینان از این که ایران فاقد چنان نفوذی باشد که بتواند ثبات منطقه را برهم زند، عنصر مهم این کنفرانس است». بنا به اخبار پراکنده قریب 70 کشور به این کنفرانس دعوت شده اند. اما این که کدام کشورها و در چه سطحی در آن شرکت خواهند کرد، هنوز ناروشن است.

چنان که از خبرها و اظهارات مقامات امریکا و لهستان برمی آید، این اقدام امریکا را می توان «یک تیر و سه نشان» توصیف کرد: نشان تصریح شدۀ کنفرانس جمهوری اسلامی است. نه فقط تصریح پمپئو در این باره، بلکه اظهارات مقامات لهستان، که به نظر می رسد نسبت به موقعیت دشوار خود برای سامان دادن به این کنفرانس واقف اند، و نیز اصطکاکات بین جمهوری اسلامی و لهستان از پس از اعلام خبر، این معنا را که جمهوری اسلامی یکی از نشانهای این کنفرانس است، آشکار کرده اند.

نشان کمتر آشکار و کانونی، که اینجا و آنجا تحلیلها به آن اشاره دارند، اسرائیل و فلسطینیان اند. کنفرانسی با تمرکز بر صلح، ثبات، آزادی و امنیت خاورمیانه، طبعاً نمی تواند جمهوری اسلامی را عامل یگانۀ جنگ و بی ثباتی و ناامنی در خاورمیانه معرفی کند، ولو که محافل معینی در دولت امریکا در این راستا سخت کوشا باشند. سوای اظهارات پمپئو، که نقش ایران در بی ثبات کردن منطقه را عنصر مهم کنفرانس و نه تمامیت آن نامیده است، وزارت امور خارجۀ لهستان نیز بر تعدد موضوعات مورد رسیدگی در کنفرانس، که ارتباطی با نقش جمهوری اسلامی ندارند، خبر داده است. دعوت از نتانیاهو، که در همان روز اعلام کنفرانس توسط خود او تأئید شد، و ابراز تردید اونسبت به حضور در آن دستمایۀ این تحلیل بسیار خوشبینانه نیز شده است که نشان دوم مشخصاً اسرائیل است، که «معاملۀ بزرگ»، یعنی طرحی برای حل مسئلۀ فلسطین باید به او عرضه شود. اما ؟؟؟

سرانجام نشان سوم کنفرانس و استتارشده ترین نشان آن، که اتحادیۀ اروپاست. انتخاب لهستان به عنوان میزبان کنفرانس، که به عنوان یکی از چرخهای لنگ اتحادیۀ اروپا عمل می کند، مناسبات نزدیکی با امریکا دارد و به این که محل استقرار نیروهای نظامی امریکا نیز باشد، بی علاقه نیست، قراین آن اند که اتحادیۀ اروپا سومین نشان تیر هیئت حاکمۀ امریکاست. برای ترامپ این نشان سوم ابداً کم اهمیت تر از دو نشان دیگر نیست. از پس از ریاست جمهوری ترامپ فاصلۀ امریکا و اروپا مدام افزایش یافته است. این روند پیامد سیاست «امریکا اول» ترامپ است، که ترجمان عملی آن مخاصمه با مناسبات و نهادهای بین المللی، از جمله با اتحادیۀ اروپا به مثابه یک نهاد بین المللی است. مطلوب ترامپ 27 کشور جداگانه به جای اتحادیۀ اروپاست.

امروزه دیگر اختلافات «دو به دو»ی بین ترامپ، پمپئو و بولتون از کسی پوشیده نیستند. این اختلافات خاصه بر سر سوریه و کوشش برای سمت دادن تصمیم ترامپ – دایر بر بیرون کشیدن نیروهای امریکا از سوریه – علیه جمهوری اسلامی آشکار شدند. به نظر می رسد این اختلافات در نشان گذاری برای کنفرانس لهستان به سازش رسیده اند. منظور این نیست که این سازشی است که متعاقب اختلافات بر سر سوریه حاصل شده است. بلکه اختلافات، با عمری طولانیتر از اعلام ترک سوریه توسط امریکا، با تعیین «دستور کاری» چندوجهی علیه ایران و اتحادیۀ اروپا به سازش رسیده اند.

اما همچنین به نظر می رسد کنفرانس ورشو تیر ناتوانی است با سه نشان، که به هیچ یک از آنها اصابت مهلک نخواهد کرد. برای روشن کردن این نکته ابتدا مقایسه موجزی بین استراتژی دولت اوباما تا نیل به توافق برجام و «استراتژی» دولت ترامپ برای نیل به توافقی عالیتر با جمهوری اسلامی، خالی از فایده نیست. دولت اوباما با جلب توافقی واقعاً بین المللی علیه جمهوری اسلامی، توافقی که دامنۀ آن تقریباً همه گیر بود و موضوع آن مشخصاً برنامۀ هسته ای جمهوری اسلامی، و با هماهنگی قابل توجهی در دستگاه دولتی وقت امریکا – در دستگاه دولتی آن و نه الزاماً در هیئت حاکمه اش – توانست به توافق برجام دست یابد. این درحالی است که دولت ترامپ بدون اجماعی بین المللی، بدون انسجام درونی اهداف ناروشنی را در جبهه های مختلف تعقیب می کند.

علاوه بر این وضع عمومی، دشواریهای امریکا برای زدن هر یک از نشان های گفته شده، از جمله در ارتباط با لهستان به عنوان میزبان کنفرانس، کم نیستند. این درست که امریکا تقریباً ضعیفترین حلقه در اتحادیۀ اروپا را برای میزبانی کنفرانس برگزیده است، کشوری که از زمرۀ دارای گرمترین مناسبات با امریکا در میان اعضای اتحادیه و همچنین مناسبات نسبتاً نامطمئنی با خود اتحادیه است. اما اظهارات سخنگوی دولت لهستان در این باره بی اهمیت نیستند که اعلام کرد: «لهستان همچون باقی کشورهای عضو اتحادیه از توافق هسته ای حمایت می کند» و در توضیح منطق کنفرانس گفته است: «این کنفرانس سیگنال قدرتمندی است که نشان می دهد کشورهای با موضع متفاوت نسبت به توافق هسته ای، می توانند گرد هم آیند و به دیگر مسائل منطقه بپردازند».لهستان این را دریافته است که نمی تواند در اتحادیۀ اروپا گوه بزند و تنها به مناسبات گرم با امریکا اتکا کند. اتحادیۀ اروپا نیز، علیرغم اشتراک موضع نسبی با امریکا حول برنامۀ موشکی جمهوری اسلامی، واقف است که این اشتراک موضع را نمی تواند بر تعهد خود برای حفظ برجام مقدم قرار دهد. اعلام عدم حضور موگرینی در کنفرانس ورشو، گویای این وقوف است.

بر این دشواریها باید تشتت در درون کشورهای عرب و در درون خود آنها را نیز افزود. این تشتت نه تحقق «ناتوی عربی» علیه جمهوری اسلامی را ممکن می سازد و نه قطبی را برای تحقق هر راه حلی برای مسئلۀ فلسطین.

ابهامات متعدد حول کنفرانس ورشو – از کشورهای شرکت کننده گرفته تا سطح شرکت آنها و دستور کار کنفرانس – حتی مانع از اطمینان نسبت به صدور «قطعنامه ای برای آبروداری» است. اما با وجود یک قطعنامه نیز، این که کنفرانس ورشو منشأ اثری نخواهد شد، قطعی است.

به پیش

بیان دیدگاه